مهاجرت
مهاجرت
در اینستاگرام
از جائی از سرزمین خاطرەها
پرسیدەای
چگونە می گذرانم روزگارم را؟
سیگارم را روشن می کنم
کسی در آن سوی فیس بوک
از همین همسایە بغلی می خندد.
مهم نیست
بە من یا بە تو
می گذرانم روزگارم را
با موبایلی در دست و کامپیوتری در بغل
با خواندن
با نوشتن
و ترجمە
و با خیال…
با رویای سفر
بە عمق گذشتە
و نیز آیندەای کە شاید
روزی چیزکی باشد از
جنس همان خواندن، نوشتن، ترجمە، خیال و رویای سفر بە عمق آنچە کە بود
… و چە کە نبود!
معجونی سحرانگیز
کە قرار است گویا سامان دهد آیندە دور را!
و اگر چیزکی هست بیشتر
بگو لطفا
های رفیق!
روز، گذشتە
غروب می گسترد
هنوز وقت زیاد هست البتە
شب ماندە و
من ماندە دگر چە کنم.
شاید با جامی
بر بالکن
روبروی دریا
و موجهای سیاهی کە از صدایشان باز می شناسمشان
بە درازای سالها.
و شاید کتابی در دست باز
و این بار
بدون درکی.
فهم می گریزد
تنها کلمات،… جملات و بس.
…رقاصان جاودانگی.
رفیق بە سلامتی جربزە تحمل سالها!
و این چنین
پرندگان دریائی
دگربارە
بە پرواز در می آیند بر مواج صورت
ماندە در آن سوی دریاهایم.
مهاجرت
فرخ نعمت پور
دیدگاهتان را بنویسید