فرخ نعمت پور
نوسەر

نوسەر

نوسەر ناوم فەڕۆخ نێعمەتپوورە و لە شاری بانە لە دایک بووم. یەکەمین نووسینەکانم لە بواری چیرۆک بە زمانی فارسی لە تەمەنی ١٥ ساڵیدا بووە لە ژێر کاریگەریی بەرهەمەکانی ڤیکتۆر هوگۆ کە وەک دەستنووس ماون و وەک بەشێک لە یادگاری ژیان و هەوڵی من بۆ بەنووسەربوون لە ئەرشیڤەکانمدا ماون. هەرچەند یەکجار بە تەمەنێکی کەم دەستم بە خوێندنەوەی هوگۆ کرد و بە گوێرەی پێویست لێم هەڵنەگرتەوە. هەمیشە هۆگری توند و تۆڵی خوێندنەوە بووم و لە گەڵیا خەریکی نووسینیش بوومە. لە بیرم دێت هەمیشە دەفتەرچەیەکم لە گیرفاندا بوو و بیر و هەستە کتوپڕییەکانی خۆمم تیا دەنووسینەوە. دواتر بەرەبەرە دەستم دایە نووسینی شیعر و…[ادامه]

نوسەر
خواندم !

موش روسی

کات 24/10/1400 1,286 بازدید

موش روسی

ینس استولتنبرگ، دبیرکل ناتو، کە سالها پیش هنگام ریاست جمهوری اوباما، بە عنوان رئیس سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، انتخاب شدەبود، بعد از سالها اقامت در بروکسل بلژیک بە قصد سفری کوتاە بە نروژ بازگشتەبود. ینس همراە گارد محافظین و یکی دو تن از دوستان حزبی اش از حزب کارگر در خیابانهای اسلو، در مرکز شهر قدم می زدند. دبیرکل ناتو با قد بلند، کت شلوار مشکی و کراوات تر و تمیزش مهربانانە بە مردم و بە کوچە و خیابانها لبخند می زد، و آشنا بە روحیە قدیمی مردم شهر کە تقریبا بی توجە از کنار انسانهای مشهور سیاسی می گذشتند، تنها سعی کرد با خود حال و هوای شهر تماس برقرار کند. او با اینکە از لحاظ شخصیتی اساسا فردی انترناسیونال، و بویژە اروپائی بود، اما می دانست کە میهن جای دیگریست و این دیگربودن همانا عبارت بود از خاطرات دوران کودکی و جوانی. آری، گذشتە بر دوش همە انسانها بنوعی سنگینی می کند.

گفتیم ینس آدم مهربانی بود. آری بود. خیلی ها می گویند کە سر همین مهربانی و تیپ سوسیال دمکرات بودنش بود کە بە ریاست ناتو رسیدەبود. اوباما می دانست کە نروژ بر سر تقسیم آبهای دریای شمال، بعد از سالها کشمکش با روسیە در دورە نخست وزیری ینس بە توافق رسیدەبود و بنابراین با انتخاب او بە عنوان رئیس ناتو تلاش داشت بە هر نوعی کە شدە با روسیە بر سر مسئلە اوکرائین بە توافق برسد، و بە رویای خود کە تمرکز بر شرق دور، یعنی مصاف با چین برای عقب نشاندن آن بود، برسد. اوباما تقریبا اطمینان داشت کە ینس بهترین گزینە در شرایط کنونی بود. بە گمان رئیس جمهور آمریکا او می توانست اعتماد مرد کلە شق و آهنین روسیە، یعنی پوتین را بە طرف خود جلب کند.

استولتنبرگ، آن روز حالت عجیبی داشت. هیچ وقت تصور نمی کرد کە احساس انسان، علیرغم بین الملل بودنش اینقدر شخصی باشد. واقعیت این بود از زمانی کە دبیرکل ناتو شدەبود، کلی جهانش تغییر کردەبود، و همین تغییر در احساس شخصی اش هم بشیوە عمیقی تاثیر گذاشتەبود. اما بیان آن برایش بسیار دشوار بود، و همین او را در حالت عجیبی قرار دادەبود. ینس بە میهن برگشتە بود تا بە خود بقبولاند کە نە، جهان آنقدر هم تغییر نکردەبود.

 در حالیکە قدمهایش را کمی با عجلە بر می داشت و تند تند بە اطراف خودش نگاە می کرد، گذشت زمان را مانند غولی بی شاخ و دم می دید کە از روی هر چیزی بی پروا می گذرد و بە هیچ چیزی و هیچ کسی رحم نمی کند. ضمنان زندگی کردن در میان طیف وسیعی از آدمهای بزرگ سیاسی از تمامی اروپا، و احاطەشدن هر روزە توسط آنها، وجود و زندگی او را آنچنان بە هر سوئی کشیدەبود کە گوئی دیگر آن ینس سابق نبود. او بشدت فراخود شدەبود. احساسی خوب یا بد؟… نە، هیچی در این مورد نمی دانست.

با اینکە در برنامەاش نبود، اما ناگهان بە دوستان همراهش پیشنهاد کرد کە در کافەای برای صرف قهوە بنشینند. همە با کمی تردید بە ینس نگاە کردند، اما سریع پذیرفتند. و رئیس ناتو، یک کافە قدیمی را در گوشەای از محلە کارل یوهان انتخاب کرد. در گوشە دنجی نشستند. کافە همان کافە قدیمی بود با کمی تغییرات جزئی. قرار بود کلاسیکی و قدیمی باقی بماند. قرار بود لذت گذشت زمان با قهوە عجین شوند، و درون مشتری را با هم با گرمای مطبوع و یا تلخ خود تسخیر کنند.

در حالیکە ینس با فنجان کافەاش بازی می کرد و آن را بە آرامی با نوک پنجەهایش می چرخاند، ناگهان گربەای بە طرف آنان آمد و درست زیر میز، میان پاهای استولتنبرگ در حالیکە بە دبیرکل ناتو خیرە شدەبود، ایستاد. اسکورتها کمی هیجانی شدند و دقیقتر اطراف را پائیدند، یکی از آنها جنبید کە گربە را دور کند، اما ینس علامت داد کە راحت باشد. او گربە را کە سیاە بود و چشمانی آبی داشت، برداشت و روی زانوهایش گذاشت. گربە بدون توجە بە آنچە در اطرافش می گذشت، بە خیرەشدن خود بە ینس ادامەداد. رئیس ناتو کە هیچ وقت گربەای در خانە نگە نداشتەبود و در تمامی عمرش فقط عاشق سگها بود، از عشق خود نسبت بە حیوان ناخواندە کم نیاورد و دستی بە سر گربە سیاە کشید. دستهای ینس احساس می کردند کە تن مضطرب گربە با هر نوازشی آرامتر و کوچکتر می شد، اما گربە نگاە از استولتنبرگ بر نمی گرفت، و لمیدە همانطور مستقیم و کمی هم گستاخانە بە چشمهای او زل زدەبود. و درست هنگامیکە توجە و نگاە دوستان ینس از روی آنها برداشتەشد و مشغول قهوە و اطرافشان شدند، گربە سیاە بە سخن درآمد کە او دلش یک موش روسی می خواهد!

ینس یکەای خورد و درحالیکە دست نوازشش از حرکت ماندەبود، با تعجب بە گربە خیرەشد. اما اشتباە نمی کرد. گربە تقاضایش را تکرار کرد. و البتە توضیح هم داد کە علت خواست او این است کە سالها پیش در هنگام جنگ دوم جهانی، آنگاە کە روسها اینجا بودەاند، در یکی از شهرهای وسط کشور، یک گربە روسی کە همراە سربازان اتحاد شوروی بودە، در تمام مدت اقامتش تا برگشت بە روسیە، موش نروژی شکار می کردە، و حال او می خواهد انتقام آن دوران را بگیرد!

ینس کە کاملا تکان خوردەبود و با تعجب بسیار بە گربە سیاە چشم آبی زل زدەبود، پس از مکثی نسبتا طولانی، بدون هیچ مقاومتی قول داد کە در اسرع وقت این کار را برایش انجام دهد. او وعدە داد در اولین ملاقاتش با پوتین کە یک ماە دیگر صورت می گرفت، از رئیس جمهور روسیە بخواهد یک صندوق پر از موش روسی برایش بیاورد، و اگر هم نشد و ناسیونالیسم روسی مانع پوتین و اطرافیانش شد، هر جوری شدە حداقل یک موش چاق و چلە روسی را برایش مهیا کند. گربە سیاە، چشمانش درخشید، از آغوش ینس آرام پائین لغزید و راە خودش را گرفت و رفت. و در حالیکە دور می شد، ندا برآورد کە قرار بعدی همین جا، همین کافە قدیمی!

یک ماە بعد، ینس در ملاقاتش با پوتین در وقتی مناسب و بدور از چشم ژنرالها و مقامات بلندپایە دیگر، تقاضای گربە سیاە را بدون اشارە بە انگیزە آن مطرح کرد. پوتین ابتدا اخمهایش در هم رفت. بعد ناگهان نیشش باز شد و گفت قبول می کند، اما بە یک شرط! رئیس ناتو گفت “عالیە، کدام شرط؟” پوتین گفت “بە شرطی کە اوکرائین را عضو ناتو نکنید!” ینس کمی این پا و آن پا کرد، بە اطرافش نگاهی انداخت و گفت “اما مرد حسابی! شما می دانی کە اصل اختلاف ما بر سر همین موضوعە، این کە دیگە نمیشە. مگە میشە اوکرائین را با موش مبادلە کرد؟” پوتین با چشمان حیلەگر آبی اش کە اوباما سالها پیش آن را بە چشمان روباە تشبیەکردەبود، عین همان گربە سیاە بە استولتنبرگ خیرەشد.

ینس پشیمان از وعدەای کە بە گربە دادەبود، نمی دانست چکار کند. او پیش خود فکرکردەبود کە گرفتن چند تا موش کار عجیب و غریبی نیست، و اساسا ربطی بە سیاست و بە عضوشدن این و آن در ناتو و غیرە ندارد، اما واقعیت سر سخت تر از آنی بود کە تصور می کرد. او می دانست پوتین عقب نمی کشد.

بعد از جلسە، روزهای بعد از یکی از دوستانش کە بە کیف، پایتخت اوکرائین رفت و آمد بسیار داشت، خواست تا یک صندوق موش از لوهانسک در منطقە شرق اوکرائین برایش بیاورد. کار مخفیانە انجام شد و بعد از یک ماە صندوقی مملو از بیست تا موش بە دفتر ینس در بروکسل تحویل دادەشد. رئیس ناتو خوشحال از اینکە بە وعدە خود وفا کردەبود، هر طوری شدە سفری دو روزە را علیرغم فشردگی کارهایش تدارک دید، و سوار هواپیما بە اسلو بازگشت. عصر همان روز هم طبق روال سابق بە محلە کارل یوهان رفت و در همان کافە قدیمی در حالیکە صندوق پر از موش در دست یکی از محافظینش بود دور همان میز قبلی نشستند. ینس کە صندوق را کاملا با پارچە مخصوصی پوشیدەبود، در انتظار گربە سیاە چشم آبی ماند. کمی از زمان گذشت. او بدون اینکە متوجە باشد، یک دفعە گربە را زیر میز میان پاهای خود یافت. خوشحال از دیدن دوست قدیمی، او را از روی زمین بلند کردە و روی زانوانش گذاشت. گربە کە بوی موش بە مشامش خوردەبود، با همان نگاههای مستقیم و سردش، بە دوست قدیمی اش لبخندی حوالەکرد. ینس دوبارە بە نوازش گربە پرداخت، و بخودش گفت کە بی گمان بعد از این در خانە، گربە هم نگە خواهد داشت. واقعیت این بود کە او نمی دانست گربەها تا این اندازە زیرک اند. او نمی دانست در دنیا گربەهائی یافت می شوند کە کاملا تاریخ را می دانند و بر آن کنترل دارند. رئیس ناتو، خوشحال، فنجان قهوە سردشدەاش را برای نوشیدن جرعەای خواست بردارد کە دید اخمهای گربە بشدت در هم فرو رفت. ینس دستش را پس کشید. گربە کە چند چرخی بدور صندوق زدەبود و حال بر روی دو پای عقبش نشستە، سرش را بالا گرفتە و بە استولتنبرگ خیرە شدەبود، با خشمی عجیب گفت “من از موش روسی گفتە بودم، نە از موشهای اوکرائینی در مرز روسیە!” ینس سراسیمە گفت “مگر فرقی می کند، مگر تو نمی دانی کە بیشتر اهالی لوهانسک روسی تبار هستند و در سال ۲۰۱۴ بیش از نود و شش درصد آنها بە جداشدن از اوکرائین و پیوستن بە روسیە رای دادەبودند؟” موش گفت “جناب آقای رئیس! مثل اینکە شما هنوز نمی دانی کە میان خواست پیوستن و بودن فرق فاحشی وجود دارد!”

گربە سیاە چشم آبی، این را گفت و سلانە سلانە اما با قاطعیت خاصی دور شد. ینس کە ماندە بود با صندوق پر از موشها چکار کند، با نگاهی غمبار و حالتی مضطرب از کافە قدیمی خارج شد.

یک هفتە بعد، حکم اخراج او در یک نشست خبری فوق العادە توسط ناتو، کە سر و صدای بسیاری هم در جهان بەپا کرد، اعلام شد. ینس موشهای اوکرائینی را بە یک مغازە فروش حیوانات خانگی هدیە داد، و خودش هم گربە سیاە چشم آبی بزرگی خرید.

دبیرکل از کار عزل شدە ناتو، از ماجرائی کە پیش آمدەبود، در کل راضی بود. راست است او ریاست بزرگترین و قدرتمندترین پیمان نظامی جهان را از دست دادەبود، اما گربە سیاە، او را از حس غریبی کە این سالها بشدت بە او دست دادەبود، خلاص کردەبود. ینس بە خواندن تاریخ روی آورد. هنوز حوادث بسیاری بودند کە او چیزی از آنها نمی دانست. بە نظر او تاریخ را باید از دید حیوانات هم خواند و بررسی کرد.


فرخ نعمت پور

2 پاسخ به “موش روسی”

  1. زاستش چون از تاریخ چیزی نمی دانم / نفهمیدم چی شد ؟ موش کی بود و گربه سیاه هم کجا رفت ؟

  2. طاهر باوانی

    داستان طنعه داری است .د، فکر کنم غرب در راس آن امریکا بدنبال امتیاز گرفتن ار روسیه است ، یا واداشتن روسیه به عقب نشینی . اما در این وسط اوکراین است که قربانی میشود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *