فرخ نعمت پور
نوسەر

نوسەر

نوسەر ناوم فەڕۆخ نێعمەتپوورە و لە شاری بانە لە دایک بووم. یەکەمین نووسینەکانم لە بواری چیرۆک بە زمانی فارسی لە تەمەنی ١٥ ساڵیدا بووە لە ژێر کاریگەریی بەرهەمەکانی ڤیکتۆر هوگۆ کە وەک دەستنووس ماون و وەک بەشێک لە یادگاری ژیان و هەوڵی من بۆ بەنووسەربوون لە ئەرشیڤەکانمدا ماون. هەرچەند یەکجار بە تەمەنێکی کەم دەستم بە خوێندنەوەی هوگۆ کرد و بە گوێرەی پێویست لێم هەڵنەگرتەوە. هەمیشە هۆگری توند و تۆڵی خوێندنەوە بووم و لە گەڵیا خەریکی نووسینیش بوومە. لە بیرم دێت هەمیشە دەفتەرچەیەکم لە گیرفاندا بوو و بیر و هەستە کتوپڕییەکانی خۆمم تیا دەنووسینەوە. دواتر بەرەبەرە دەستم دایە نووسینی شیعر و…[ادامه]

نوسەر
خواندم !

سوسیالیسم رفرمیستی

کات 28/11/1398 1,343 بازدید

منظور از سوسیالیسم رفرمیستی (اصلاح طلبانە) یک ایدئولوژی سوسیالیستی است کە معتقد بە تغییر تدریجی جامعە در مقابل تغییر انقلابی آن است، البتە در شرایطی کە یک دمکراسی پارلمانی حضور داشتە باشد. کلمە اصلاح طلبی یا رفرمیسم اینجا بە جای رویزیونیسم بکاربردە می شود. رویزیونیسم در اساس یک خط رفرمیستی خاص بود در درون سوسیال دمکراسی آلمانی. رویزیونیستها ضرورت بازنگری در مارکسیسم را یافتند. ادوارد برنشتاین، پیشتاز رویزیونیسم بود. او قبلا همکار نزدیک انگلس بحساب می آمد. اینکە برنشتاین از مارکسیسم دوری گرفت، توجە زیادی را در دوران عبور از قرن نوزدە بە قرن بیستم برانگیخت. در آن زمان این مسئلە، یعنی بازنگری ایدئولوژیک در یک مسیر اصلاح طلبانە، در تمام احزاب سوسیالیستی اروپائی جای خود را باز کرد.

سوسیالیستهای اصلاح طلب البتە قدمتی بە اندازە خود ایدەهای سوسیالیستی دارند. در دهە چهل سدە نوزدهم بعضی از آنها خودشان را سوسیال دمکرات می خواندند، کە امروز رایج ترین نام حزبی ـ سیاسی معرف آنهاست. در میان سوسیالیستهای اصلاح طلب در زمانە ما، باید از جملە بە بعضی نمونەهای افریقایی آنها هم توجە نشان داد. بعنوان نمونە ما در این نوشتار بە رئیس جمهور سابق تانزانیا ‘ژولیوس نایررە’ اشارە خواهیم کرد.

 ارزشها

کمونیستها اعتماد بنفس خود را از این آگاهی اخذ می کنند کە تاریخ در کنار آنان ایستادە است. اینکە، پیروزی آنان از قبل ضمانت شدە است، زیرا کە در تلاش برای ایجاد یک جامعە عادلانە نیروهائی بطور متقابل بە یاری آنان می آیند. اما سوسیالیسم دمکراتیک نیروی خود را از آنجا می آورد کە هیچکس بجز میل بشر و وجدان اجتماعی اش نمی تواند انسان را از یک روند تاریخی نجات بخشد کە در آن بشر دچار استثمار، بردگی و جنگ شدە است.  (کروسمان ١٩۵٢)

بدین ترتیب ریچارد کروسمان، ایدئولوگ حزب کار بریتانیائی، بە یکی از اختلافهای میان کمونیسم و سوسیالیسم اصلاح طلبانە اشارە می کند. نگاە کمونیسم بر اساس علم و تحول اجتماعی قرار گرفتە است. اما باید پرسید ‘وجدان اجتماعی’ کە کروسمان در بارەاش سخن می گوید در حقیقت از کجا می آید، و اجزا تشکیل دهندە آن چی هستند؟

البتە این ارزش دیدگاهی قبل از ادوارد برنشتاین ظهور کرد، ادوارد برنشتاین کە در شروع قرن بیستم پدر روحی اصلاح طلبی مدرن بود. هنگامی کە او بە این نتیجە رسید کە قوانین رشد اجتماعی مارکسیستی دیگر قابل اتکا نبودند، می بایستی او اعتقادات سوسیالیستی اش را بر مبانی دیگری قرار می داد. و او این اتکا را پیش امانوئل کانت، فیلسوف قرن هیجدهم آلمان یافت. کانت چندین قانون اخلاقی جهانشمول را فرمولە کردەبود کە بنابر اعتقاد او همە انسانهای عاقل (راشونل) می بایست بدان وفادار باشند. یکی از آنها چنین می گوید: “تو باید چنان رفتار کنی کە رفتار تو بتواند بە یک قانون عمومی بدل شود.” یک قانون دیگر او چنین بود: “همیشە با انسانها چونان یک هدف رفتار کن و نە بمانند یک وسیلە.” این قانون نقش مهمی در بحثهای اصلاح طلبان علیە روشهای انقلابی ایفا کرد.

‘وجدان اجتماعی’ مورد توجە کروسمان بی گمان تقریبا همان محتوای مورد نظر کانت را در قوانین اخلاقی اش داشت. همە سوسیالیستهای رویزیونیست همچنین معتقد بە شعارهای انقلاب فرانسە بودند “آزادی، برابری و برادری”.

ژولیوس نایررە در تانزانیا، نرمهای خود را در یک تصور رمانتیکی فرمولە می کند کە خود را در جامعە آفریقایی اولیە باز می یابد. طبق اندیشەهای وی، چنین جامعەای متاثر از برابری اقتصادی بود، همچنین متاثر از کمک متقابل و نبود مالکیت خصوصی.

 نگاە بە انسان

دشوار است اختلافی میان نگاە رفرمیستها و لیبرالیستها بە ظرفیت سیاسی یکسان میان انسانها پیدا کرد. سوسیالیسم چونان یک آموزە برابرطلبانە بشدت بدنبال از میان برداشتن نابرابریهای منابع سیاسی بە کمک آموزش و برابری در درآمدهاست.

بنابراین یک اختلاف واضح میان کمونیستها و رفرمیستها وجود دارد، کمونیستهائی کە با آموزە خود در مورد حزب پیشرو یک اختلاف قابل توجە میان نخبە سیاسی و عامە ایجاد کردەاند. رفرمیستها در خصوص نخبە دارای یک چنین تئوری نیستند. در دوران بعد از جنگ چنین بەنظر می رسید کە اعتماد بە توانائی دمکراتیک یکسان میان انسانها، کاهش یافت. هنگامیکە دمکراسی پارلمانی در دهە بیست قرن بیستم پیشرفت داشت، اعتقاد بە اینکە مردم همیشە یک موضع دمکراتیک دارند، نگاهی مسلط بود. اما تجربە نازیسم و فاشیسم کە متکی بە پشتیبانی وسیع تودەای بود، رفرمیستها را بدبین کرد. ریچارد کروسمان شرط زیرین را چنین فرمول بندی کرد:

“آزادی همیشە در خطر است، و بیشتر انسانها هنگامیکە آن را از دست می دهند، آرام می گیرند، اما اقلیتی وجود دارد کە علاقمند بە مبارزە علیە نخبە صاحب امتیاز و تودەهائی ست کە بە این نخبە تمایل دارند.”

اینکە خصوصیات اجتماعی انسان شامل چی هستند، همیشە در خود حاوی یک سری اندیشەهای خوش بینانەاند. انسان معتقد است کە شرایط اجتماعی بهتر، انسانهای بهتری عرضە می دارد. اما هستند کە بە این نظر روی خوش نشان نمی دهند، و معتقدند کە ضرورتا چنین نیست. یک تجربە مهم دیگر این است کە جامعە صنعتی بشدت در حال تغییر است و مدام مشکلات اجتماعی دیگری ظهور می کنند. بنابراین رفرمیستها برای پروژە اجتماعی خود انتهائی قائل نیستند. هیچ راە حل نهائی وجود ندارد.

 مهمترین واحد در جامعە

بعنوان جنبش سیاسی، سوسیالیستهای رفرمیست قبل از هرچیز متوجە کارگران هستند. اما اصطلاح طبقە کارگر برای آنان همان مبنائی را ندارد کە برای کمونیستها و مارکسیستها دارد.

ترم طبقات پیش آنان از بین رفتە است و جای آن را ‘مردم فقیر’ گرفتە است. اصطلاحی کە امروزە بە مردم و یا مزدبگیران تغییر یافتە است. ژولیوس نایررە بکل اندیشە طبقات را رد می کند، زیرا بە نظر او این ترم معرف و بیانگر واقعیت جامعە آفریقائی نیست:

“هدف و پایە اساسی سوسیالیسم آفریقائی، خانوادە بزرگ است. یک سوسیالیست راستین آفریقائی، یک طبقە از همنوعان خود را بعنوان برادر و دیگران را بعنوان دشمن نمی پذیرد. او با برادران خود علیە کسانی کە برادر او نیستند، نمی شورد تا آنان را از صفحە روزگار محو کند. او همە انسانها را برادر خود فرض می کند. همچون اعضای یک خانوادە مدام در حال گسترش. (ژولیوس نایررە ١٩۶٧)

سوسیالیستهای رفرمیست وفاداری عمیقی نسبت بە کشور خود دارند. بر خلاف سنت قوی بین المللی، دولت ملی واحد سیاسی مسلط بودە است. اتحادیە اروپا بر اساس ایدەهای سوسیالیستی رفرمیستی بنانهادە شدەاست. بویژە در کشور فرانسە، رفرمیستها بە اتحادیە اروپا بعنوان امکانی می نگرند جهت متحقق ساختن ایدەهای اجتماعی خود در یک واحد بزرگتر از دولت ملی. گیلز مارتینت شارح سوسیالیست می خواهد اروپای متحد را بمانند یک اتوپیای رفرمیست نوین تصور کند. این همچنین می تواند آن خلا ایدەئولوژی را کە بعد از شکست کمونیسم (بعنوان یک رقیب) ایجاد شد، میان سوسیالیستها جبران کند.

 شیوەهای تغییر اجتماعی

بە دلایلی کە در مورد بنیان نهادن تدریجی جامعە میان سوسیال دمکراتها و لیبرالیستها مشترکند در فصلی کە در مورد لیبرالیسم سخن گفتیم، اشارە شد. دلیل اصلی این است کە بنیان نهادن تدریجی جامعە، امکان توافق سیاسی و روشهای دمکراتیک را فراهم می آورد. این نشان می دهد کە سوسیالیسم رفرمیستی با مارکسیسم و کمونیسم فرق فاحش دارد.

رفرمیستها مدل دیالکتیک تغییرات اجتماعی را رد می کنند، یعنی مدلی کە برای سوسیالیسم انقلابی اساس است. در نظر رفرمیستها یک طرح اجتماعی یک کلیت تقسیم ناپذیر نیست؛ برعکس، شرط یک سیاست رفرمیستی این است کە بخشهای گوناگون جامعە را می توان بگونەای جداگانە متاثر و تغییر داد. مثلا می توان در مدرسە یا خانوادە یک سیاست سوسیالیستی را پیش برد بدون آنکە وسائل تولیدی، سوسیالیستی شدە باشند. برای مارکسیستها  و کمونیستها دستگاە دولتی بعنوان دستگاە سرکوبگر در خدمت بازتولید طبقات بر اساس وضعیت اقتصادی است، اما نظر رفرمیستها این است کە می توان دستگاە دولتی را در رابطە با کسانی کە  وسائل تولیدی را در مالکیت دارند، مستقل کرد. دمکراتیزە کردن قدرت دولتی یک قدم بلند است در این راستا. ادوارد برنشتاین این نظر را این چنین فرمولە می کند:

“بمحض اینکە یک ملت بە موقعیت سیاسی ای نائل می آید کە در آن حق گذاشتن یک مانع جدی بر سر راە پیشرفت اجتماعی اقلیت متمکن امکان پذیر می شود و تکالیف منفی اعمال سیاسی جای خود را بە اعمال مثبت می دهند، رهنمون شدن بە یک انقلاب خشن بە یک عبارت بی معنی تبدیل می شود. می توان یک رژیم و یک اقلیت ممتاز را سرنگون کرد، اما مردم را نە.” (برنشتاین١٨٩٩، ترجمە نروژی ١٩٧٣)

رفرمیستها همیشە این امر را تجربە کردەاند و متوجە بودەاند کە متحد کردن روش سیاسی مورد نظر آنان همیشە دشوار بودە است، یعنی متحد کردن تغییرات تدریجی با هدف سوسیالیستی. این دلیل آن چالشهای مداومی ست در ادبیات رویزیونیستی کە معتقد است کە سیاست در زندگی روزانە باید متاثر از ایدەئولوژی باشد و توسط آن هدایت شود. ایدئولوگ سوئدی رویزیونیست و فعال سیاسی ‘ارنست ویگفورس’، اصطلاح ‘اتوپیای رویزیونیستی’ را بوجود آورد برای آن اهداف ایدئولوژیکی کە باید سیاست های روزانە را هدایت کند. او با این اصطلاح می خواهد بر این امر تاکید کند کە تصویر رفرمیستها از جامعە آیندە، تصویری راکد و ایستا نیست، بلکە متغیر و دینامیکی ست، و اینکە متد سیاسی رفرمیستها بر اساس آزمایش قرار گرفتە است. در حقیقت مشکل است کە در اینجا فرق میان این، و روش پوپر را پیدا کرد کە بشیوەای وسیع بر روش اتوپیائی ساختن جامعە انتقاد وارد کردە است.

بعد از جنگ، یک گرایش واضح تر شدە است. اینکە رفرمیستها کمتر از قبل بە این معتقدند کە گرایشهای توسعە در جامعە بشیوە خودبخود بە سوسیالیسم منتج می شوند. برعکس، آنها همە جا تهدیدات علیە ارزشهای سوسیالیستی را مشاهدە می کنند. تنها قدرتی کە می تواند علیە این تهدیدات پیروز شود ‘میل و ارادە سیاسی’ ست. ریچارد کروسمان می گوید جامعە سوسیالیستی بشیوە خودبخودی از طریق توسعە مادی پدید نمی آید، برعکس “ارادە انسان و وجدان اجتماعی است کە جامعە غیر اخلاقی را عقب می راند.”


دولت سیاسی

دمکراسی نمایندگی (آزادی ایجاد احزاب، حق رای عمومی و پارلمانتاریسم)، مدتهای مدید شیوە مدیریت سیاسی بودە و سوسیالیستهای رفرمیست برای آن ارزش والائی قائل شدەاند. در حقیقت هیچ نوع اختلافی در این مورد میان سوسیال دمکراتها، لیبرالیستها و محافظەکاران وجود ندارد. اختلاف با لیبرالیستها و محافظەکاران در بعد دیگری از سطح دمکراسی بودە. در واقع اختلاف نظر آنجاست کە چە گسترەای از جامعە از خلال تصامیم سیاسی باید تحت کنترل درآید.

رفرمیستها فاصلە زیادی با ایدەهای کمونیستی و دیکتاتوری پرولتاریا دارند. کارل کائوتسکی، ایدئولوگ سوسیال دمکرات، در یک پلمیک سیاسی با ‘لنین’ چنین می نویسد: “استنباط ما از دیکتاتوری پرولتاریا نمی تواند چیزی باشد بە جز سیادت آنان از طریق یک بنیاد دمکراتیک.”

سوسیالیسم آفریقائی بخشی از ایدە مربوط بە سیستم تک حزبی را پذیرفتە است. دلیل هم این بود کە این ایدە بنیان خوبی برای همگرائی در کشور در مرحلە بعد از رهائی از استعمار را فراهم می کرد. طبق گفتەهای نایررە، حزب واحد نمی باید حزبی مشابە حزب متشکل از نخبەهای کمونیست باشد، بلکە می بایست حزبی با درهای باز بە روی همگان باشد. نظرات مختلف در درون حزب می بایست از امکان خودسازماندهی برخوردارباشند تا بتوانند در هنگام انتخابات عمومی، امکان رقابت و مشارکت داشتە باشند. حزب واحد می بایست بدین شیوە و از طریق سخنگوهای خود برای نظرات خودشان از پارلمان ملی نمرە بگیرند. بنابراین سیستم تک حزبی ملزم بە از میان برداشتن دمکراسی سیاسی نبود.

بعد از اینکە نایررە از سمت رئیس جمهوری برکنار شد، نظر خود را عوض کرد و گفت کە ایجاد سیستم تک حزبی اشتباە بود. بنابراین بە ایدە رفرمیستها در مورد دولت پیوست.

ارگان اقتصادی

دو خط اساسی در درون رفرمیسم وجود دارند. اولی در مورد اجتماعی کردن فعالیتهای اقتصادی (و یا لااقل مهمترین بخشهای آن)، و دومی عبارت است از برنامە اقتصادی دولتی، بە معنای دیگر کنترل ساختار جهان کسب و کار (فعالیتهای اقتصادی شامل تولید و تجارت). مورد سومی هم وجود دارد کە نسبت بە اولی و دومی از اهمیت کمتری برخوردار است کە آن هم شامل دمکراسی شرکتها می شود. بە این معنی کە کارمندان و کارکنان بر فعالیتهای شرکت نفوذ مستقیم دارند. این سە خط اصلی در کنار هم وجود دارند و گاهگاهی این یا آن در بحثهای رفرمیستی نقش برتر را ایفا می کنند، و گاهی هم درهم تنیدەاند.

در نظر رفرمیستهای اولیە، از جملە برنشتاین و کارل کائوتسکی، دو خط اصلی اولیە متحداند. برای آنها سوسیالیسم بە معنای فعالیت دولتی و برنامە اقتصادی بود. فعالیت دولتی در حقیقت یک وسیلە برای برنامە اقتصادی بود. حداقل تنها در حالتی کە بخشهای مهم اقتصادی، از جملە بانکها، بە مالکیت دولت درمی آمدند، اجرای برنامە اقتصادی امکان پذیر می شد. برنامە اقتصادی یک وسیلە بود برای پیروزی بر بازار. بیشتر سوسیالیستهای رفرمیست همیشە و در درجات مختلف بە بازار بعنوان پدیدەای ناعقلانی و غیراخلاقی نگاە می کردند.

سوسیالیسم دولتی واقعی در میان رفرمیستها موقعیت خود را باخت. اصطلاح ‘اقتصاد مختلط’ بعنوان یک شرط جهت وجود فرمهای مختلف و متعدد برای مالکیت بوجود آمد. این فکر کە یک بخش اساسی از جهان کسب و کار بە مالکیت دولتی باید درآید، از اهمیت حیاتی و بالائی برخوردار بود. بعد از  سال ١٩۴۵ میلادی، بعنوان مثال حزب کار بریتانیا هم شاخەهای کسب و کار از جملە صنعت ذغال و فولاد را بە کنترل دولت درآورد.

در کارهای سوسیالیستی شدە هم  اشکال در مورد دمکراسی درون شرکتها وجود دارد. دمکراسی ای کە در واقع یکی از اهداف رفرمیستها بود. در دهە ١٩٢٠ میلادی، ایدە رفرمیستها از سوسیالیسم انحصاری متاثر شد (سوسیالیسمی کە بە انحصار صنایع از طرف دولت معتقد است). این تقریبا یک جنبش سندیکالیستی بود کە دمکراسی شرکتی مهمترین موضوع آن بود. رفرمیستها، سیستمی می خواستند کە در آن شرکتها و مراکز تولیدی بە جای اینکە از طرف دولت مدیریت شوند، از طرف خود آن کارکنانی مدیریت شوند کە در ارگانها و تشکل هایشان سازماندهی شدەبودند.

بە تاکید، در فاصلە میان دو جنگ جهانی، برنامە اقتصادی آن خطی بود کە رشد کرد و در جذب هزینە برای برنامەهای اجتماعی اش پیش رفت. خط برنامە اقتصادی از تئوری اقتصاددان ملی ‘ج. م. کینز’ الهام گرفت کە معتقد بود می توان موقعیت اقتصادی را از طریق ابزار مدیریتی اقتصاد کلان، متاثر ساخت. سوسیال دمکراتهای سوئدی اولین کسانی بودند کە در دهە ١٩٢٠ میلادی این تئوری را عملی ساختند. برنامە اقتصادی ویگفورس تنها متوجە این نبود کە چگونە موقعیت اقتصادی را متاثر کند و یا علیە بحرانهای اقتصادی عمل کند، بلکە می خواست همچنین سطح بالائی از علاقمندی بە تولید را نیز سازماندهی کند. رفرمیستهای سوئدی هم چنین می خواستند برای جنبەهای منفی بازار، اما بدون سوسیالیستی کردن جهان کسب وکار و بدون از بین بردن مکانیسم بازار، برنامە ریزی کنند.

این کشف بزرگ سوسیالیستهای رفرمیستی نامیدە می شود. آنان این را یافتند کە برنامە و مالکیت را می توان از هم جدا نگەداشت. لازم نبود دولت جهت مدیریت آن، مالکیت جهان کسب و کار را داشتە باشد. هدف نوین برنامە اقتصادی این نبود کە بخش بزرگی از اقتصاد تحت کنترل مالکیت دولتی باشد. هدف، مدیریت بازار بود از طریق ابزارهای سیاسی بدون اجتماعی (سوسیالیستی) کردن شرکتها و مراکز دولتی.

قبلا اشارە کردیم کە سوسیالیستهای رفرمیست، جامعە را بعنوان یک واحد یگانە فرض نمی کنند (در حقیقت آنها جامعە را واحدی تقسیم پذیر می دانند). بە همان طریق می توان اصطلاح ‘مالکیت’ را بە قسمتهای متعدد تقسیم کرد کە هرکدام می توانند بنوبە خود قابل تغییر باشند. مالک چیزی بودن و کنترل وسایل تولیدی الزاما یک چیز نیستند. سوسیالیسم عملگرا (سوسیالیسم فونکسیونی) آن اصطلاح مدرن است کە می تواند این ایدە را فرمولە کند.

حقوق متفاوت و گوناگونی کە در اساس با حق مالکیت هم پیوندی داشتند می توانست از طریق قدرت دولتی و یا از طریق قرارداد با ارگانهای مزدبگیران بە دستان دیگری سپردە شود. یک نمونە می تواند قانون گذاری باشد، کە راە را برای نفوذ اتحادیەها در واحدهای تولیدی و کسب وکار بازکند. بە این ترتیب رفرمیستها تلاش کردند کە بخشی از اهداف دمکراسی شرکتی را عملا بەاجرا بگذارند.

در دهە ١٩۶٠ میلادی، سوسیالیستی کردن و دمکراتیک کردن شرکتها بە منصە ظهور رسید، و در سطوحی، سوسیالیسم انحصاری هم، البتە در سوسیال دمکراسی اسکاندیناویا. شرکتها می بایستی پول بە صندوقهای مشترک می ریختند، پولهائی کە از طرف آن کارکنانی می آمدند کە دستمزدهای بالا نمی گرفتند. این صندوقها می بایست بعدا در شرکت سهم بگیرند. در درازمدت این صندوقها می بایست بە این طریق بشیوەای کامل یا نیمە بر روی شرکتها و واحدهای تولیدی بزرگتر کنترل بدست می آوردند.

در دانمارک این برنامەها زیر عنوان ‘دمکراسی اقتصادی’ راەاندازی شدند. در سوئد تحت عنوان ‘صندوقهای مزدبگیران’ نام گذاری شدند. دو شکل جالب ایدئولوژیکی از این ایدە وجود داشت. یکی کە متاثر از سوسیالیسم انحصاری و سندیکالیسم بود و معتقد بە این بود کە می بایستی صندوقها از طریق اتحادیەها کنترل می شدند. بنابراین می بایستی در سطح مرکزی، قدرت اتحادیەای برای مدیریت شرکتهای بزرگ پی ریختە می شد. این نفوذ می بایست در سطح محلی نیز در جهت دمکراسی شرکتی بکار بردە می شد. مورد دیگر این است کە رهبری صندوقها می بایست از طریق رای عمومی انتخاب شوند. این صندوقها می بایست از طریق یک پارلمان کسب وکاری مدیریت شوند. البتە هیچکدام از این دو مورد، بشیوە مخصوص نظمی را برای بازار بعنوان پیش فرض قرار نمی دهند. ایدە و برنامە این است کە شرکتهائی کە صندوقها مالک آنها هستند، می  بایستی در بازار در سطح ملی و بین المللی عمل کنند.

واقعیت این است کە هیچ کدام از این پروژەها بشیوەای کامل عملی نشدند، زیراکە مقاومتهای سیاسی در مقابل آنان قوی بود. در عوض، صندوقهای سوئدی و دانمارکی بە صندوقهای تحت کنترل مالکیت دولتی تبدیل شدند. از مالکیت دولتی سهام ها می توان بعنوان یک تداوم دیرهنگام و بسیار دقیق از ایدەهای اولیە سوسیالیستی کردن نام برد.١

رفرمیستها تلاش می کنند از طریق سیستم مالیات پیشرفتە و سیاست سوسیال انتقال درآمدها، فاصلە میان درآمد و ثروت را کە نتیجە مکانیسم بازار و مالکیت خصوصی هستند، برابر و مساوی کنند. سوسیالیستهای بریتانیائی ایدە ‘مزدزندگی’ و یا ‘درآمد اساسی’ را مطرح کردەاند. این می باید شامل خدمات اجتماعی بدون هزینە، بە اضافە یک مبلغ نقدی حداقلی باشد. هدف، افزایش آزادی شهروندان و استقلال آنان از بازار کار است. این ایدە اساسا از برتراندراسل فیلسوف اتخاذ شدە است کە بشدت از سوسیالیسم انحصاری متاثر بود. یک ایدە سوئدی این است کە حقوق اجتماعی باید در قانون اساسی ملحوظ شود. رفاە بد باید از طریق محدودیتهای مالکیتی جبران شود.

در یک مناظرە رفرمیستی در دهە ١٩٨٠ میلادی، ما متوجە جابجائی علاقمندی، از یک قدرت مرکزی بە مدلهای تصمیم گیری غیر مرکزی هستیم. در اینجا با ریسک و خطر (چنانکە سوسیالیستها ترجمەاش کردەاند) بوروکراتیزە کردن و همسان کردن روبرو هستیم. این انتقاد حتی متوجە شرکتهای بهم پیوستە ملی شدە نیز هست. شرکتهای تصمیم گیری غیرمتمرکز کە بدانها پیشتر بشیوە مثبت نگاە می شود، مکانیسمهای بازار را در خود دربر می گیرند. کسانی در مورد نیاز بە یک ‘تئوری بازار سوسیالیستی’ می گویند کە بتواند بازار را بە ایدئولوژی رفرمیستی الحاق کند.

از طرف دیگر، دلیل تازە دیگری برای اقتصاد برنامەای مطرح شدە است کە با یا بدون سوسیالیستی کردن است. در بریتانیا در جناح چپ رفرمیستی بر روی پروژەهای متعددی بە این منظور کار شدە است. در اینجا می خواهند هم اهداف مهم اکولوژی و اقتصادی ملی را حفظ کنند و هم خواست دمکراسی شرکتی را. همچنین در اینجا تصمیم گیریهای غیرمتمرکز از طریق ‘واحدهای تولیدی خودمختار’ یک موضوع مرکزی است. در این اقتصاد برنامە ریزی شدە توجهات اکولوژیکی و محیط زیستی از اهمیت خاصی برخوردارند.

آرمانشهر

اگر نیاز بە تغییر و رفرم یک نیاز ثابت است و اگر جامعە صنعتی مرتب با مشکلات جدیدی مواجە می شود، حتی سوسیالیسم رفرمیستی هم نمی تواند این امید را داشتە باشد کە بتواند یک جامعە کامل را بوجود آورد. دیدگاههائی کە مطرح شدند، بیشتر کوتاە مدت اند. شاید یک فرمولبندی خوب از ‘جامع خوب’ مورد نظر رفرمیستها می تواند این باشد کە: “یک جامعە بدون طبقە و بنابراین تساوی خواە، با یک قدرت قوی دولتی تحت کنترل شهروندان.”

هیچ رفرمیستی نە در مورد مرگ دولت سخنی گفتە است و نە در مورد آن رویائی داشتە است. رفرمیستها بە این قدرت قوی دولتی بعنوان یک نهاد ثابت برای ساخت جامعە نگاە می کنند، همچون نهادی برای هنر معماری کردن جامعە. وسیلە اصلی رفرمیستها تا اینجا قدرت دولتی ملی بودە است. در اتحادیە اروپا، مرتب رفرمیستهای بیشتری متوجە امکانات نوینی در جهت ساخت یک جامعە بین المللی می شوند. گیلز مارتین، سوسیالیست فرانسوی تنها کسی نیست کە بە کشورهای متحد اروپائی بعنوان یک اتوپیای نوین رفرمیستی نگاە می کند.

نویسنده: رایدار لارسون – ترجمه از:  فرخ نعمت پور

 —————–

زیرنویس:

١ـ ‘بیورن ورن سیدو’ مفسر سوئدی  تاکید می کند کە صندوقها، بعنوان یک ابزار، بە فاکتوری جهت نفوذ بیشتر کارکنان تبدیل نشدند. اما مالکیت دولت بر سهام شرکتها بدلایل دیگری مهم اند. از جملە اینکە یک سرمایە تحت مالکیت جمعی می تواند یک تعادل در مسیر ثبات در مقابل سرمایە بین المللی ای بوجود بیاورد کە مرتبا در حال جنبش است.

ـ  رایدر لارسون استادیار علوم سیاسی است و چندین کتاب در اندیشه های سیاسی منتشر کرده است.

توضیح مترجم: ترجمە این مطلب جهت اطلاع رسانی بیشتر در مورد ایدە سوسیالیسم رفرمیستی بودە است و در حقیقت بدین معنی نیست کە تمامی ایدەهای مطرح شدە در این متن مورد پذیرش مترجم می باشند. این متن از زبان نروژی ترجمە شدە است.

منبع

Politiske ideologier i vår tid, Av. Reidar Larsson. Oversatt av Sølvi Byrde. Ad Notam Gyldendal AS. 1994

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *