خدای موشها
خدای موشها
موشها از دست گربەها بە تنگ آمدە بودند. روزی نبود کە یکی از آنها و یا حتی تعداد بسیار بیشتری توسط گربەهای بیرحم شکار و نفلە نشوند. موشها کە از این وضعیت کاملا ناراحت و عصبانی بودند، دست بە هر کاری زدند کە مانع از این کار شدە و یکبار برای همیشە از دست گربەها خلاصی یابند. اما بیفایدە بود. انگار هیچ چیزی مانع گربەها نمیشد. تازە با گذشت هر روز خشونت آنها فزونی مییافت، و بر تعداد موشهایی کە با مرگی فجیع برای همیشە جمع دوستان و یارانشان را ترک میکردند، بسیار بیشتر افزودە میشد.
برای پایان دادن بە این وضعیت فاجعەبار، بنابر تدبیر و مصلحت بزرگان قوم، جلسە وسیعی فرا خواندە شد. بحثهای زیادی صورت گرفت. هرکس بە فراخور عقل و توانایی خود، پیشنهادی داد. مثلا گفتند باید گربەها را کشت، یا اینکە هیئتی فرستاد و با آنها از در دوستی درآمد. گفتند کە تنها راە، گفتگو با روباهی است کە در آن حوالی زندگی میکرد. اینکە با فرستادن هدایائی روباە را ترغیب بە جنگ با گربەها کرد.
اما توافقی صورت نگرفت. علت هم این بود کە نە کسی جرات کشتن گربەای را میتوانست در مخیلەاش جای دهد، و نە حتی جربزە گفتگو با روباهی را در خود مییافت کە جثەاش بسیار بزرگتر از گربە بود.
بعد از سکوت و مکثی طولانی، سرانجام یکی از موشها کە همیشە تە جلسات مینشست و بسیار کم حرف بود، گفت کە با گوش خودش یکبار کە در خانە انسانی پشت یخچال گیر افتادە بود، از اهالی همان خانە شنیدە بود کە آنها برای دفع بلا و دوری از بدبختی و فاجعە کە بە نظرشان در هر قدمی در کمین انسان بودند، موجودی بە نام خدا دارند کە بە آدمها در حفاظت از خودشان کمک میکند. گفت کە شنیدە در وصف همان خدا، موقعیکە یکی از بچەهای خانوادە سئوال کردە، گفتەاند کە خدا موجودی بزرگ و مهربان است با همان ظاهر انسان کە در آسمانها زندگی میکند. خدایی کە چنان قادر و توانا است کە هم از همە چیز اطلاع دارد، و هم میتواند همە سرنوشتها را تغییر دهد.
موشها کە از این داستان واقعا ماتشان بردە بود، و با تعجب بە همدیگر نگاە میکردند، تصمیم گرفتند کە درست مانند آدمها خدایی داشتە باشند. اما چگونە؟ موش پیری کە چشمانش بشدت کم سو شدە بودند، و بشیوە خیلی اتفاقی تا بحال توسط گربەها شکار نشدە بود گفت کە اگر خدا بە انسان میماند پس خدای ما هم باید بە موشها بماند! موشها از این درک شگرف هموطن خود، چنان بە وجد آمدند کە بلافاصلە دست بە کار شدند. از تنە درختی پوسیدە کە راحتتر میشد آنرا جوید، مجسمە بزرگی از یک موش کە ‘موش ـ خدا’یش نامیدند، ساختند. مجسمەای چنان بزرگ کە بە اندازە هزار تا موش میشد. بعد معبدی ساختە، و موشهایی را برای مراقبت از خدایشان گماردند. مراقبانی با پوششی ویژە، کە شامل حلقە گیاهی بە دور سرشان میشد، همنشین همیشگی خدا ـ موش شدند. از جملە کارهای این دستە، کە هر روز بر شمارشان افزودە میشد و البتە از کار و امرار معاش کلا معاف بودند، ترغیب دیگران برای عبادت، ذکر و ستایش موش ـ خدایی بود کە هیکل درشت و بشدت بزرگش، همزمان هم ترس و هم امید در دلها میکاشت.

موشها هر روز آخر هفتە دور هم بە نیایشی بزرگ برای التماس از خدایشان اجتماع میکردند، تا خدای بزرگشان آنها را از دست گربەهای بیرحم خدانشناس در امان نگە دارد.
در ابتدا انگار دعاها کارگر افتادند، و موشهای کمتری قربانی میشدند،… اما بعد از مدتی نە چندان طولانی باز وضعیت همانی شد کە بود! واقعیت این بود کە مرگ فاجعەآمیز موشها بە دست گربەها نە تنها پایان نیافتە بود، بلکە طبق خبرهایی کە بە دست بزرگان قوم میرسید، شرایط بسیار بدتر هم شدە بود. انگار خدای بزرگشان با موشها تبانی کردە بود، و در ازای دریافت هدایای پنهانی کە کسی از چند و چون آنها خبر نداشت موشهای بیشتری را در اختیار گربەهای بیرحم قرار میداد.
باید گفت کە طبق معمول کە زندگی همیشە حتی در بدترین شرایط هم سرانجام راە حلی دارد، فرج دیگری را پیش روی موشهای درماندە نهاد.
موشها از طریق عابدان دهر بە این نتیجە درخشان رسیدند کە مشیت الهی را، کە از قدیمالایام توسط خدایشان مقرر شدە بود، نمیتوان تغییر داد. بە نظر آنها در مرگ و نابودی قوم موش توسط گربەها، حکمتی بود کە تنها عقل الهی یعنی موش ـ خدا قادر بە درک آن بود! پس باید لب فرو میبستند، و از ایدەهای شیطانی کە توسط گربەها برای منحرف کردن ذهن آنها ساختە و پرداختە شدە بودند، دوری میکردند.
همان موشی کە آن روز تاریخی پشت یخچال گیر افتادە بود، بعدها تعریف کرد کە البتە او همان روز تاریخی همین استدلال را از آدمهای همان خانە شنیدە بود. اینکە تنها خدا تعیین کنندە سرنوشت است، و علیرغم هر فاجعەای باز باید بە مشیت او تن داد و راضی بود. گفت کە از آدمها شنیدە کە باید با لبخند بە پیشواز مرگی رفت کە خدا از پیش آنرا مقدر کردە بود.
او بابت اینکە قبلا همە ماجرا را تعریف نکردە بود، کلی معذرت خواهی کرد!
فرخ نعـمتپور
دیدگاهتان را بنویسید