دسته: داستان
-
در عربستان
در عربستان عمو محمد کە در جوانی برای خودش یلی بود، و موقعیکە از محلە رد می شد همە دست بە سینە برایش می ایستادند و از ترس هیکل گندە، صورت خشن و اخلاق تنداش حسابی احترامش را داشتند، موقعیکە پیر شد، زانوهایش بە لرزە افتادند و قدمهایش سست شدند، ناگهان هوای حج بە سرش […]
-
سە حادثە بزرگ
سە حادثە بزرگ بە نظر بابا بزرگ سە حادثە مهم در زندگی او وجود داشتند. البتە حوادث مهم دیگری هم بودند، اما این سە چیز، چیز دیگری بودند! در واقع اینها سە ستون اصلی خاطرات زندگی او را تشکیل می دادند. بدون این سە ستون، خانە مثلثی او فرو می ریخت، و کاملا نە تنها […]
-
در خدمتم!
در خدمتم! آن شبی کە ولادیمیر پوتین بە خواب جو بایدن آمدەبود، و جو فرداش بە رئیس جمهور روسیە زنگ زدەبود کە: “هی ولادی جون! راستش دیشب کابوس عجیبی دیدم، تو خوابم تو بە اوکراین حملە کردەبودی و با تانکا و سربازات داشتی اوکراین رو شخم میزدی کە سراسیمە از خواب پریدم، میدونی باورم […]
-
خواب وحشتناک
خواب وحشتناک از دانشگاە کە فارغ التحصیل شدم، یک روز خوب بهاری بود. درست اواخر فصل بهار. با دلی هم شاد و هم غمگین از دوستان و همکلاسی هایم خداحافظی کردم. بخودم گفتم شانزدە سال متمادی پشت نیمکت نشستن بالاخرە تمام شد. خیابانهای تهران مهربانانە بدرقەام کردند. بعد از دوازدە ساعت نشستن و انتظار در […]
-
بازگشت بیهودە
دنیا، بعد از دهها سال دوبارە بوی بدی می داد؛ بویی کە خدا ماندەبود چگونە بویی است. برای همین بە کنار پنجرە رفت، و نامتناهی را نظارە کرد. اما چیزی دستگیرش نشد. دوبارە پرەهای بینی متافیزیکی خدا بە لرزە درآمدند، و اندیشید کە “خدایا! این بوی عجیب کدامین بود؟” و ناگهان یاد جنگ جهانی دوم […]
-
سفر بی بی
سفر بی بی بی بی خانم کە هفتاد سال از عمرش گذشتە، هیچوقت سفر نرفتە. همسر وفادارش کە خود عاشق سفرە و سالی حداقل یکبار بە ولایات مختلف می رە، هیچگاە بی بی، یار با وفایش را با خودش نبردە. برای همین دل بی بی برای سفر لک زدە. غروبا کنار پنجرە رو بە افق […]
-
بر فراز هیمالایا
بر فراز هیمالایا ‘دالایی لاما’ در حال نوشیدن چایی بود کە خبر حملە روسیە بە اوکراین را شنید. با شنیدن خبر، لیوان نوشیدنی سحرآمیزش را کە از گیاهان وحشی بلندی های تبت تهیە شدەبود با سرعت خاصی روی میز زد (گذاشت) و مثل یک بچە شروع بە گریەکرد. پوتین کە کنار پنجرەای بر بلندای کوههای […]
-
اوکراین مُرد
اوکراین مُرد “آنچە مورد علاقە من است کشفیات پوچی نیست، بلکە نتایج آنهاست.” آلبرت کامو امروز اوکراین مرد. یا شاید دیروز، نمی دانم. تلگرامی بود کە از خانە سالمندان بە دستم رسید. در آن نوشتە شدەبود: “اوکراین مرد. مراسم خاکسپاری فردا. با احترام” هیچ تاریخی روی آن نوشتە دیدەنمی شود. شاید دیروز بود. از اینجا […]
-
خوابیدن کنار بمبها
خوابیدن کنار بمبها و این روزها رئیس جمهورها کنار بمبهایشان می خوابند. البتە نە همە آنها، رئیس جمهورهای کشورهائی را می گویم کە بمب اتم دارند. و باز نە اینکە دقیقا کنار بمبها: مثلا توی زیردریائی های اتمی یا زیرزمین هائی در اعماق زمین. نە، منظورم کنار کامپیوترهایشان است. مگر حالا دنیا اینجوری نیست کە […]
-
ضلع غربی
ضلع غربی یکی از جاههائی کە از پنجرە خانە ما پیداست، گورستان شهر ماست کە در ضلع غربی در میان جنگلی خفتەاست. من از اینجا بخوبی آن را می بینم. اگرچە قبرها پیدا نیستند، اما می دانم کە آنجاست و آنجا بهترین گورستان شهر است. من می دانم آنجاست، زیرا کە جزو اولین دانستەهای من […]