فرخ نعمت پور
نوسەر

نوسەر

نوسەر ناوم فەڕۆخ نێعمەتپوورە و لە شاری بانە لە دایک بووم. یەکەمین نووسینەکانم لە بواری چیرۆک بە زمانی فارسی لە تەمەنی ١٥ ساڵیدا بووە لە ژێر کاریگەریی بەرهەمەکانی ڤیکتۆر هوگۆ کە وەک دەستنووس ماون و وەک بەشێک لە یادگاری ژیان و هەوڵی من بۆ بەنووسەربوون لە ئەرشیڤەکانمدا ماون. هەرچەند یەکجار بە تەمەنێکی کەم دەستم بە خوێندنەوەی هوگۆ کرد و بە گوێرەی پێویست لێم هەڵنەگرتەوە. هەمیشە هۆگری توند و تۆڵی خوێندنەوە بووم و لە گەڵیا خەریکی نووسینیش بوومە. لە بیرم دێت هەمیشە دەفتەرچەیەکم لە گیرفاندا بوو و بیر و هەستە کتوپڕییەکانی خۆمم تیا دەنووسینەوە. دواتر بەرەبەرە دەستم دایە نووسینی شیعر و…[ادامه]

نوسەر
خواندم !

دسته: دوستان ترجمه داستان

  • نقاش

    نقاش

    نقاش (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) ‌وقتی از زندگی و کار روزمره احساس خستگی می کند، نقاشی می کشد. قلم و کاغذ می آورد، بر روی صندلی کنار پنجره نشستە و شروع می کند. هر چیزی برای او موضوع نقاشی است. از چیزهای خیلی کوچک گرفتە تا خیلی بزرگ. از ریزەهای گردوغبار روی […]

    ۰۵/۱۱/۱۴۰۱ 1 لێدوان 563 بازدید زۆرتر...
  • آیت الکرسی

    آیت الکرسی

    آیت الکرسی (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) ‌زیر لب آیت الکرسی می خواند، و به دور و برش فوت می کرد. اگر پای پیاده به جائی می رفت، قدم‌هایش را کند می کرد و اگر در حال رانندگی بود از سرعتش می کاست و اتومبیل را در دنده «یک»می گذاشت. یا اینکە در […]

    ۲۸/۱۰/۱۴۰۱ 0 لێدوان 553 بازدید زۆرتر...
  • کوچه خاکی

    کوچه خاکی

    کوچه خاکی (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) ‌تا جائیکه به یاددارم، کوچه ما همیشە خاکی بوده. کوچه ای غبارگیر و غباردە، به طوریکه دیگر خاکی نشان نمی دهد. گردوغباربرای اهالی محله، تنها واقعیت زندگیست. ما اهالی محله دوست داریم چیزها را در میان گردوغبار و یا از پشت آن ببینیم. مقابل چشمان اهالی، […]

    ۲۶/۱۰/۱۴۰۱ 1 لێدوان 1,019 بازدید زۆرتر...
  • گل گندم

    گل گندم

    گل گندم (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) ‌پدرم می گفت که از پدرش شنیدە کە مردم قدیم هیچ وقت بی حوصله نمی شدند. می گفت اگر چه شهرها و روستاها بسیار کوچک بودند، و هیچ نوع وسیله سرگرمی مثل امروز وجود نداشت، با این وصف کسی بی حوصله نمی شد. آن طور که […]

    ۲۴/۱۰/۱۴۰۱ 0 لێدوان 1,017 بازدید زۆرتر...
  • باغ سایه

    باغ سایه

    باغ سایه (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) ‌مدتیست به این باور رسیده کە جهان بر اساس نادرستی بنیان شده. خودش نیز نمی داند چرا. هر چند سن و سال آنچنانی ندارد و مدت زیادی از عمرش نگذشته، اما ناخواسته خستگی و بی حوصلگی عجیبی سراپایش را فرا گرفته. به آسمان رو کرده و […]

    ۲۱/۱۰/۱۴۰۱ 0 لێدوان 1,027 بازدید زۆرتر...
  • اتاق انتظار

    اتاق انتظار

    اتاق انتظار (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) ‌می نشینیم. اتاق انتظار زیاد بزرگ نیست، اما گویی انتظارکشیدن ها بزرگ اند. در صورت حاضرین، چشم انتظاری، بی حوصلگی و بیزاری دیده می شود. می اندیشم «ما نیز به همین مشکل دچار می شویم»، شاید نیز از هم اکنون شده ایم، زیرا همین که می […]

    ۱۹/۱۰/۱۴۰۱ 1 لێدوان 1,109 بازدید زۆرتر...
  • سالها و درهای میانشان

    سالها و درهای میانشان

    سالها و درهای میانشان (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) پیش من سالهای عمر بە اتاق ها می مانند. اتاقهائی که میانشان دری هست. درها. همانطور کە برای رفتن از اتاقی به اتاق دیگر، باید دری را بازکنی، بە همین طریق هم دری را از سالی به سال دیگر باز می کنی و داخل […]

    ۱۴/۱۰/۱۴۰۱ 1 لێدوان 1,354 بازدید زۆرتر...
  • بیگانه با آسمان

    بیگانه با آسمان

    بیگانه با آسمان (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) ‌از آن سال، از آسمان نفرت دارد، از پرندگان نفرت دارد،… از پنجره نیز نفرت دارد. می گوید جلو پنجره که نشستی، آسمان را می بینی و در آنجا نیز پرندگان را. می گوید من فقط روزهای ابری جلو پنجره می نشینم، وگرنه همیشه در […]

    ۰۹/۱۰/۱۴۰۱ 0 لێدوان 1,116 بازدید زۆرتر...
  • اتاق های پر از مار

    اتاق های پر از مار

    اتاق های پر از مار (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) ‌خانه ما پر از مار است، یا بهتره بگویم که در هر اتاقی ماری هست. و چون اتاق ها زیادند، پس به خودی خود خانەامان پر از مار می شود. پر مار. مارهای کوچک و بزرگ. مارهای متوسط. همه هم با میخ به […]

    ۰۶/۱۰/۱۴۰۱ 0 لێدوان 1,075 بازدید زۆرتر...
  • حوله

    حوله

    حوله (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) ‌رفتار و عادات، چون لاک پشتی به نظرم می آید. لاک پشتی  میان علفزار، که شاید در پایان فصل به ناگاه داس کشاورزی گردنش را زخمی کند، یا… ‌طبق عادتش، بار دیگر بر موهای کوتاهش دست می کشد. ادامه سخنان قطع شده اش را پیدا کرده و […]

    ۰۲/۱۰/۱۴۰۱ 0 لێدوان 1,030 بازدید زۆرتر...
  • مهتاب لب مرز

    مهتاب لب مرز

    مهتاب لب مرز (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) ‌جسدی آنجا دراز کشیده. روی سبزەهای خیس پاییز. جنگلی انبوه که آخرین پرندگان در آن نغمه سرایی می کنند. و هوائی مرطوب که در بلندای آسمان با ابرهای پراکندە و سرگردان در هم آمیختەاست. سرش را بلند کرده و به آسمان می نگرد. آسمان در […]

    ۲۹/۰۹/۱۴۰۱ 0 لێدوان 1,056 بازدید زۆرتر...