دسته: دوستان ترجمه داستان
-
آیت الکرسی
آیت الکرسی (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) زیر لب آیت الکرسی می خواند، و به دور و برش فوت می کرد. اگر پای پیاده به جائی می رفت، قدمهایش را کند می کرد و اگر در حال رانندگی بود از سرعتش می کاست و اتومبیل را در دنده «یک»می گذاشت. یا اینکە در […]
-
کوچه خاکی
کوچه خاکی (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) تا جائیکه به یاددارم، کوچه ما همیشە خاکی بوده. کوچه ای غبارگیر و غباردە، به طوریکه دیگر خاکی نشان نمی دهد. گردوغباربرای اهالی محله، تنها واقعیت زندگیست. ما اهالی محله دوست داریم چیزها را در میان گردوغبار و یا از پشت آن ببینیم. مقابل چشمان اهالی، […]
-
گل گندم
گل گندم (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) پدرم می گفت که از پدرش شنیدە کە مردم قدیم هیچ وقت بی حوصله نمی شدند. می گفت اگر چه شهرها و روستاها بسیار کوچک بودند، و هیچ نوع وسیله سرگرمی مثل امروز وجود نداشت، با این وصف کسی بی حوصله نمی شد. آن طور که […]
-
باغ سایه
باغ سایه (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) مدتیست به این باور رسیده کە جهان بر اساس نادرستی بنیان شده. خودش نیز نمی داند چرا. هر چند سن و سال آنچنانی ندارد و مدت زیادی از عمرش نگذشته، اما ناخواسته خستگی و بی حوصلگی عجیبی سراپایش را فرا گرفته. به آسمان رو کرده و […]
-
اتاق انتظار
اتاق انتظار (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) می نشینیم. اتاق انتظار زیاد بزرگ نیست، اما گویی انتظارکشیدن ها بزرگ اند. در صورت حاضرین، چشم انتظاری، بی حوصلگی و بیزاری دیده می شود. می اندیشم «ما نیز به همین مشکل دچار می شویم»، شاید نیز از هم اکنون شده ایم، زیرا همین که می […]
-
سالها و درهای میانشان
سالها و درهای میانشان (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) پیش من سالهای عمر بە اتاق ها می مانند. اتاقهائی که میانشان دری هست. درها. همانطور کە برای رفتن از اتاقی به اتاق دیگر، باید دری را بازکنی، بە همین طریق هم دری را از سالی به سال دیگر باز می کنی و داخل […]
-
بیگانه با آسمان
بیگانه با آسمان (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) از آن سال، از آسمان نفرت دارد، از پرندگان نفرت دارد،… از پنجره نیز نفرت دارد. می گوید جلو پنجره که نشستی، آسمان را می بینی و در آنجا نیز پرندگان را. می گوید من فقط روزهای ابری جلو پنجره می نشینم، وگرنه همیشه در […]
-
اتاق های پر از مار
اتاق های پر از مار (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) خانه ما پر از مار است، یا بهتره بگویم که در هر اتاقی ماری هست. و چون اتاق ها زیادند، پس به خودی خود خانەامان پر از مار می شود. پر مار. مارهای کوچک و بزرگ. مارهای متوسط. همه هم با میخ به […]
-
حوله
حوله (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) رفتار و عادات، چون لاک پشتی به نظرم می آید. لاک پشتی میان علفزار، که شاید در پایان فصل به ناگاه داس کشاورزی گردنش را زخمی کند، یا… طبق عادتش، بار دیگر بر موهای کوتاهش دست می کشد. ادامه سخنان قطع شده اش را پیدا کرده و […]
-
مهتاب لب مرز
مهتاب لب مرز (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) جسدی آنجا دراز کشیده. روی سبزەهای خیس پاییز. جنگلی انبوه که آخرین پرندگان در آن نغمه سرایی می کنند. و هوائی مرطوب که در بلندای آسمان با ابرهای پراکندە و سرگردان در هم آمیختەاست. سرش را بلند کرده و به آسمان می نگرد. آسمان در […]
-
مرده ها را خواب می بینم
مرده ها را خواب می بینم (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) مدتیست مردگان زیاد به خوابم می آیند. مرده ها از هر نوعی: فامیل، هم محله ای، هم شهری، دوست، ناشناس و الی آخر. دلیلش را نمی دانم: ترس، احساس تنهایی، خستگی، حس زودرس پیری، فکر کردن زیاد، حس غربت، دوری از وطن، […]
-
کوره راهی چون خندە
کوره راهی چون خندە (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) در روزگاران قدیم زمانی که ما به یاد نداریم، مادری همراه کودکانش زندگی می کرد. سی سال بعد این کودکان مادر بودند که به همراه فرزندان خود می زیستند. سی سال دیگر نیز باز کودکان اینان بودند که با کودکان خود زندگی می کردند. […]