فرخ نعمت پور
نوسەر

نوسەر

نوسەر ناوم فەڕۆخ نێعمەتپوورە و لە شاری بانە لە دایک بووم. یەکەمین نووسینەکانم لە بواری چیرۆک بە زمانی فارسی لە تەمەنی ١٥ ساڵیدا بووە لە ژێر کاریگەریی بەرهەمەکانی ڤیکتۆر هوگۆ کە وەک دەستنووس ماون و وەک بەشێک لە یادگاری ژیان و هەوڵی من بۆ بەنووسەربوون لە ئەرشیڤەکانمدا ماون. هەرچەند یەکجار بە تەمەنێکی کەم دەستم بە خوێندنەوەی هوگۆ کرد و بە گوێرەی پێویست لێم هەڵنەگرتەوە. هەمیشە هۆگری توند و تۆڵی خوێندنەوە بووم و لە گەڵیا خەریکی نووسینیش بوومە. لە بیرم دێت هەمیشە دەفتەرچەیەکم لە گیرفاندا بوو و بیر و هەستە کتوپڕییەکانی خۆمم تیا دەنووسینەوە. دواتر بەرەبەرە دەستم دایە نووسینی شیعر و…[ادامه]

نوسەر
خواندم !

دسته: دوستان ترجمه داستان

  • حوله

    حوله

    حوله (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) ‌رفتار و عادات، چون لاک پشتی به نظرم می آید. لاک پشتی  میان علفزار، که شاید در پایان فصل به ناگاه داس کشاورزی گردنش را زخمی کند، یا… ‌طبق عادتش، بار دیگر بر موهای کوتاهش دست می کشد. ادامه سخنان قطع شده اش را پیدا کرده و […]

    ۰۲/۱۰/۱۴۰۱ 0 لێدوان 862 بازدید زۆرتر...
  • مهتاب لب مرز

    مهتاب لب مرز

    مهتاب لب مرز (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) ‌جسدی آنجا دراز کشیده. روی سبزەهای خیس پاییز. جنگلی انبوه که آخرین پرندگان در آن نغمه سرایی می کنند. و هوائی مرطوب که در بلندای آسمان با ابرهای پراکندە و سرگردان در هم آمیختەاست. سرش را بلند کرده و به آسمان می نگرد. آسمان در […]

    ۲۹/۰۹/۱۴۰۱ 0 لێدوان 926 بازدید زۆرتر...
  • مرده ها را خواب می بینم

    مرده ها را خواب می بینم

    مرده ها را خواب می بینم (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) ‌مدتیست مردگان زیاد به خوابم می آیند. مرده ها از هر نوعی: فامیل، هم محله ای، هم شهری، دوست، ناشناس و الی آخر. دلیلش را نمی دانم: ترس، احساس تنهایی، خستگی، حس زودرس پیری، فکر کردن زیاد، حس غربت، دوری از وطن، […]

    ۲۳/۰۹/۱۴۰۱ 0 لێدوان 816 بازدید زۆرتر...
  • کوره راهی چون خندە

    کوره راهی چون خندە

    کوره راهی چون خندە (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) ‌در روزگاران قدیم زمانی که ما به یاد نداریم، مادری همراه کودکانش زندگی می کرد. سی سال بعد این کودکان مادر بودند که به همراه فرزندان خود می زیستند. سی سال دیگر نیز باز کودکان اینان بودند که با کودکان خود زندگی می کردند. […]

    ۲۳/۰۹/۱۴۰۱ 0 لێدوان 783 بازدید زۆرتر...
  • هوای مەآلود آن سوی شهر

    هوای مەآلود آن سوی شهر

    هوای مەآلود آن سوی شهر برگردان از کردی: ماجد فاتحینویسندە: فرخ نعمت پور ‌هر روز در این مکان جسد فردی که می میرد را از اینجا بیرون می برند. کسانی اینجا در این اتاق هستند که قرار است بمیرند، آنانی که باید بمیرند، خشم خداوند شامل حالشان شده. لاک پشت های میان جنگل های آتش گرفته. اتاقی […]

    ۱۸/۰۹/۱۴۰۱ 0 لێدوان 348 بازدید زۆرتر...
  • خواب یک مادر

    خواب یک مادر

    خواب یک مادر برگردان از کردی: ماجد فاتحینویسندە: فرخ نعمت پور ساعت ده دقیقه به دو راه می افتد. می داند جا نمی ماند. پای پیاده تا ایستگاه قطار پنج دقیقه راه است. از ایستگاه قطار تا اتوبوس با قطار ده دقیقه وقت می برد. و آخر سر تا محل کارش با اتوبوس پانزده دقیقه زمان لازم […]

    ۰۸/۰۹/۱۴۰۱ 0 لێدوان 362 بازدید زۆرتر...
  • باغچه پدر بزرگ

    باغچه پدر بزرگ

    باغچه پدر بزرگ برگردان از کردی: ماجد فاتحینویسندە: فرخ نعمت پور ‌مشتاق گردآوری قطرات باران است. نه فقط قطرات باران امروز، این هفته و یا حتی امسال، بلکه قطرات همه سالها،… تمام بارانها. او فکر می کند قطرات باران مقابل دیدگان ما زیاد و فراوانند، اما در واقع بسیار اندک و کم اند، به حدی کم که […]

    ۲۹/۰۸/۱۴۰۱ 0 لێدوان 359 بازدید زۆرتر...
  • همراه زمزمە برگ‌ها

    همراه زمزمە برگ‌ها

    برگردان: ماجد فاتحینویسندە: فرخ نعمت پور همراه زمزمە برگ‌ها ‌آن شب، کوه و در و دشت و تپه ها غریبانه به چشم می آمدند. از بعد از ظهر همان روز این حس در وجودش رخنه کردەبود که امشب شبی متفاوت است. نمی داند چرا. سالیان سال است بە هنگام روز خود بە تنهائی و یا همراه رفقایش […]

    ۱۹/۰۸/۱۴۰۱ 0 لێدوان 407 بازدید زۆرتر...
  • آنجا

    آنجا

    آنجا (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) سوار هواپیما می شوم. با شانسی که دارم کنار یکی از پنجره‌های کوچک می نشینم. دگر مسافران سرگرم نشستن هستند. نگاهشان می کنم. زود خسته، و نگاهم را از آنان می گیرم و به بیرون می نگرم «جهانی کوچک قد پنجره کوچک”، فرصت دارم، نظاره گر دور […]

    ۰۶/۰۸/۱۴۰۱ 0 لێدوان 412 بازدید زۆرتر...