نوێترین بابەت
-
شەوانی مۆسکۆ
لە شارەکەی ئێمە چوار کەس زۆر ئاشقی سوسیالیسم بوون. ئەوان کە مامۆستای قوتابخانە بوون، زۆر حەزیان بە خوێنەنەوەی کتێب بوو، لەگەڵ خەڵک میهرەبان بوون و دەیانگوت هەموو شتێک تاوانی کۆمەڵگایە. دەیانگوت گەر کۆمەڵگا چاک بکرێت، ئەوا مرۆڤی خراپ و بە گشتی خراپە نامێنێ. کلیلی چاککردنی کۆمەڵگایش لای ئەوان دەوڵەت بوو. بۆیە ئەوان زۆر ئاشقی رووخانی […]
-
جنگ
(١) جنگ کە می شود پدر پولهایش را می شمارد مادر دست بە دامان دعاهایش می شود و من در فکر آن سرباز همسن کە قرار است در جبهە کشتەشود. و در ورای پولهای پدر نان حضور دارد در ورای دعاهای مادر غم زندگی و در اندیشە من فرزندی کە قرار بود بە دنیا بیاید… […]
-
سالها و درهای میانشان
سالها و درهای میانشان (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) پیش من سالهای عمر بە اتاق ها می مانند. اتاقهائی که میانشان دری هست. درها. همانطور کە برای رفتن از اتاقی به اتاق دیگر، باید دری را بازکنی، بە همین طریق هم دری را از سالی به سال دیگر باز می کنی و داخل […]
-
بیگانه با آسمان
بیگانه با آسمان (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) از آن سال، از آسمان نفرت دارد، از پرندگان نفرت دارد،… از پنجره نیز نفرت دارد. می گوید جلو پنجره که نشستی، آسمان را می بینی و در آنجا نیز پرندگان را. می گوید من فقط روزهای ابری جلو پنجره می نشینم، وگرنه همیشه در […]
-
اتاق های پر از مار
اتاق های پر از مار (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) خانه ما پر از مار است، یا بهتره بگویم که در هر اتاقی ماری هست. و چون اتاق ها زیادند، پس به خودی خود خانەامان پر از مار می شود. پر مار. مارهای کوچک و بزرگ. مارهای متوسط. همه هم با میخ به […]
-
مەلەوانگە
مەلەوانگە مەلەوانگەکە لە دوو حەوز پێکدەهات، یەکیان قووڵ بۆ ئەوانەی وا مەلەیان دەزانی و حەزیان لێبوو بە کیلۆمەتر مەودای ئەم سەراوسەر ببڕن. ئەوی تریشیان تا ١٣٣ سانتیمتر قووڵ و تایبەت بەوانەی وا مەلەیان نەدەزانی، یاخود دەیانەویست فێری بن. حەوزی یەکەم کەمتر خەڵکی تیابوو و، بەپێچەوانەوە حەوزی دووهەم هەمیشە جمەی دەهات! لە حەوزی دووهەمدا هەر لە […]
-
حوله
حوله (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) رفتار و عادات، چون لاک پشتی به نظرم می آید. لاک پشتی میان علفزار، که شاید در پایان فصل به ناگاه داس کشاورزی گردنش را زخمی کند، یا… طبق عادتش، بار دیگر بر موهای کوتاهش دست می کشد. ادامه سخنان قطع شده اش را پیدا کرده و […]
-
مهتاب لب مرز
مهتاب لب مرز (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) جسدی آنجا دراز کشیده. روی سبزەهای خیس پاییز. جنگلی انبوه که آخرین پرندگان در آن نغمه سرایی می کنند. و هوائی مرطوب که در بلندای آسمان با ابرهای پراکندە و سرگردان در هم آمیختەاست. سرش را بلند کرده و به آسمان می نگرد. آسمان در […]
-
مرده ها را خواب می بینم
مرده ها را خواب می بینم (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) مدتیست مردگان زیاد به خوابم می آیند. مرده ها از هر نوعی: فامیل، هم محله ای، هم شهری، دوست، ناشناس و الی آخر. دلیلش را نمی دانم: ترس، احساس تنهایی، خستگی، حس زودرس پیری، فکر کردن زیاد، حس غربت، دوری از وطن، […]
-
کوره راهی چون خندە
کوره راهی چون خندە (برگردان از کردی: ماجد فاتحی نویسندە: فرخ نعمت پور) در روزگاران قدیم زمانی که ما به یاد نداریم، مادری همراه کودکانش زندگی می کرد. سی سال بعد این کودکان مادر بودند که به همراه فرزندان خود می زیستند. سی سال دیگر نیز باز کودکان اینان بودند که با کودکان خود زندگی می کردند. […]