دسته: داستان
-
طالع بینی و انقلاب
طالع بینی و انقلاب مثل بیشتر آدمهای این دورە و زمانە، مدتیە در او یک انقلاب دیدگاهی ایجاد شدە و بعد از سالها مطالعە جدی اندیشمندان و فیلسوفان و دست نیافتن بە آنچە طالبش بود، بشدت بە این نتیجە رسیدە کە راز سرنوشت نە تنها آدمها، بلکە تمام جریانات و اتفاقات مهم تاریخی هم در […]
-
چهار بە جای یک
چهار بە جای یک مدتیە چشمان گاو، نگاە خیالم را می دزدند،… بخودشان مشغولم می کنند. شاید بپرسید کدام گاو؟ باید بگویم کە برای من فرقی ندارند. پیش من، نگاە و چشم گاوها همە مثل هم اند. گاو شیردە، گاو گوشتی، گاو هندی، تبتی، هلندی، فرانسوی و…،… نە، برای من هیچ فرقی ندارند. علت هم […]
-
کاروان عزاداران
کاروان عزاداران هنگامی کە کاروان عزاداران از آنجا گذشت، او پشت پنجرە نشستە بود و داشت کتاب تاریخ را ورق می زد. او از بس غرق کتاب و بە بیانی دیگر غرق تاریخ شدە بود کە ابتدا متوجە کاروان نشد و تنها آنگاە سرش را بلند کرد و از پشت شیشە گردوغبار گرفتە تابستان بە […]
-
احساس بودن
احساس بودن او از جنس آن آدمهائیە کە می تواند همە شب را راە برود بدون اینکە بە فردا فکر کند،… و یا اینکە اساسا بە فردا برسد. البتە نە اینکە هیچ وقت بە فردا فکر نکردە باشد،… نە نە، فکر کردە، اما خیلی وقتا پیش. اصلا ‘فردا’ فلسفە وجود و هستی اونە. او با […]
-
اشتباە شیرین
اشتباە شیرین از ایستگاە مرکزی شهر کوچک ما تا محل کارم بیست کیلومتر راهە. اگر این فاصلە را با قطار محلی طی کنم باید حدود نیم ساعت روی صندلیهای مردمان بسیاردیدە رنگ و رو رفتەاش بنشینم، و اگر با قطار منطقەای، حدود دە دقیقە. راە چنان تعبیە شدەاست کە هنگام گذار، هیچ کدام از این […]
-
در تەوتوی اندیشە سمبولیک
در تەوتوی اندیشە سمبولیک در حالی کە چشمانش را بە پرندە محبوس خود دوختە است و با دست در تلاش است پرواز سریع و کوتاهش را در فضای محدود قفس تعقیب کند، جملات سمبولیک همیشگی فضای ذهنش را بە تلاطم درمی آورند، این کە “پایان شب سیە سفید است” و “زمستان بە پایان می رسد […]
-
من اورا چنین بە یاددارم
من اورا چنین بە یاددارم من او را در سال ۵۷ در جریان تظاهراتهای خیابانی بار دیگر دیدم. باری کە آن سال بارها تکرار شد. من او را دوبارە دیدم. اوئی کە او بود. اوئی کە مثل اوهای دیگر نبود. با آن نگاە، با آن قامت و با آن سکوت کە بخشی مهم از شخصیت […]
-
بە شرط باخت
بە شرط باخت او خودش را از تیپ باختها بە حساب می آورد. برای همین بقول خودش یک قیافە باختی هم برای خودش ساختە بود. شاید بپرسید کە قیافە باختی چگونە است؟ بە نظر او جواب خیلی سادە بود، دشوار نبود، درست مثل خود باخت. یک سبیل کلفت، یک کلاە مردانە فرانسوی و چشمانی تیز […]
-
سگ یا گربە
ماندە بودم کدام را بخرم، سگ یا گربە. البتە خود مفهوم و عمل خریدن برایم مهم نبود. من جزو آن تیپ از آدمها هستم کە راحت می توانم بخرم، اما قبل از هر چیز باید موضوع خرید را از هر جهت بسنجم. برای همین دوستانم می گویند کە من بر خلاف ادعای خودم آدم بخیل […]
-
خانە سفید
خانە سفید درست آن طرف خیابان، روبروی خانەام، خانەای بزرگ وجود دارد با دیوارهای سفید و پنجرەهای تاریک و نیمەتاریک. من علیرغم اینکە سالهاست روبروی آن خانە زندگی می کنم، اما هیچوقت تا امروز بدان بدقت نگاە نکردە و نیندیشیدە بودم. و درست یک روز هنگامیکە می خواستم از خیابان عبور کردە و بە آن […]
-
سایەها تشییع می کنند
سایەها تشییع می کنند او مرد بزرگی بود، رهبر و سیاستمداری برای همە عمر، و نە تنها برای همە عمر خود، بلکە برای نسلهای متوالی ای کە طبق قانون زندگی می بایستی می آمدند و مدتی در این زمین گردان سرگردان در بانهایت می زیستند و می رفتند،… سیاستمداری آنقدر بزرگ کە در خانەای بزرگ […]